عاشقانه های میامین و سایه ♥♥پسرجنوبی ودخترشمالی
چشمهایم را قربانی میکنم
شاید بی واسطه بیایی و دستهایت آشیانه مهر شوند میدانی ...........
گنجشکها هم عاشق میشوند و گر نه هر صبح برای که بال میگشایند ؟!
آسمان نیز باید عاشق باشد که این چنین بی مضایقه میبارد بگذار آنقدر از
گنجشکها هم عاشق میشوند و گر نه هر صبح برای که بال میگشایند ؟!
آسمان نیز باید عاشق باشد که این چنین بی مضایقه میبارد بگذار آنقدر از
تو پر شوم که دیگر جایی برای خودم نماند . گاهی وقتها که به دلم سرک
میکشم فقط تویی و تو......
نمی دانم چرا اینقدر برای من بزرگی و من چرا اینقدر به مهربانیت عاشقم
حرفهای تنهاییم اگر یه گوش تو نرسد چقدر بیچاره ام
راستی اگر ستاره ای نباشد به کدام روشنی باید دل بست؟!
همیشه باید یه چیز بزرگ باشه یک حضور بزرگ یه حس خوب که همیشه
نمی دانم چرا اینقدر برای من بزرگی و من چرا اینقدر به مهربانیت عاشقم
حرفهای تنهاییم اگر یه گوش تو نرسد چقدر بیچاره ام
راستی اگر ستاره ای نباشد به کدام روشنی باید دل بست؟!
همیشه باید یه چیز بزرگ باشه یک حضور بزرگ یه حس خوب که همیشه
به بهانه اش زنده ای و من ایمان دارم که همان چیز بزرگ و عزیزی و از
هوای بودن توست که نفس میکشم دستهای من حضور تو را فریاد می زنند
♥دوستت دارم سایه♥
نوشته شده در سه شنبه 90/12/16ساعت
10:25 عصر توسط میامین ♥♥سایه نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |